ماجرای من و فیلم جدایی نادر از سیمین داستان جالبیست. ماجرایی که باعث شد امشب در هنگام شنیدن نام فیلم یک جدایی به عنوان برنده جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی، اشک از چشمانم سرازیر شود.
اولین باری که نام این فیلم را شنیدم، اسیر سلولهای اداره اطلاعات بودم. مدتی از اسارت من و جدایی من از همه دنیای بیرون و عزیزانم میگذشت و بازجوییها رو به پایان بود که توانستم از چند مجله غیرسیاسی که خانواده در ملاقاتهای هفتگی ۳ دقیقهای کابینی برایم میآوردند استفاده کنم. در این مجلات بود که از اکران این فیلم با خبر شدم و اجحافهای وارد بر آن در مقایسه با فیلم اخراجیهای ۳، که همزمان با آن اکران شده بود، را احساس کنم. ۷ ماه از اسارت در سلولهای اطلاعات گذشته بود که در یکی از مجلات مختصری از قصه فیلم را خواندم. آن روزها چند بار داستان فیلم را میخواندم و تصاویر را در ذهن خودم بازسازی میکردم.
پس از انتقال به زندان در مدت ۷ ماهی که در آنجا بودم، همیشه از زندانیانی که تازه به بند میآمدند از این فیلم میپرسیدم، اما کمتر کسی از آنان که غالبا جرایم غیرسیاسی داشتند از این فیلم چیزی میدانستند و به جای آن میخواستند از اخراجیهای ۳ برایم بگویند!!!
پس از آزادی هم اکران این فیلم تمام شده بود. بعد از انتشار دی وی دی این فیلم، در روزهایی که بسیار غریب و پر از حس تعلیق بین وصل و جدایی بود عزیزترینم دی وی دی این فیلم را به من هدیه داد و یک جدایی فیلمی نوستالژیک از آن روزهای من شد. باز هم در روزهایی که بوی جدایی میداد، دیدن و دیدن و دیدن یک جدایی لحظات من را پر میکرد. انگار قسمت بود یک جدایی دوباره لحظات جدایی من را پر کند…
امشب، برنده شدن فیلم فاخر یک جدایی و اصغر فرهادی عزیز بهانهای شد تا دوباره از پشت لنز اشک گرفته چشمانم فیلم تمام این دو سال زندگیم را دوباره و دوباره و دوباره ببینم…
اصغر فرهادی در صحبتهای کوتاه خود از فرهنگ والای مردم سرزمینش گفت که پشت سیاست پنهانش کردهاند. فرهنگی که در زندانها به بندش کشیدهاند و آنچه میگویند، سخن خودشان است نه مردم ایران.
فرهادی گفت: ایرانیان بسیارى در سرتاسر جهان در حال تماشاى این لحظهاند. و گمان دارم خوشحالاند. نه فقط به خاطر یک جایزهى مهم یا یک فیلم یا یک فیلمساز. آنها خوشحالاند چون در روزهایى که سخن از جنگ، تهدید، و خشونت میان سیاستمداران در تبادل است نام کشورشان ایران از دریچهى باشکوه فرهنگ به زبان مىآید. فرهنگى غنى و کهن که زیرگرد و غبار سیاست پنهان مانده. من با افتخار این جایزه را به مردم سرزمینم تقدیم مىکنم. مردمى که به همهى فرهنگها و تمدنها احترام مىگذارند و از دشمنى کردن و کینه ورزیدن بیزارند.
او در صحبتهایش هم از یک جدایی گفت. از جدایی مردم ایران از حاکمانش. حاکمانی که همه چیز را از دریچه تنگ و تاریک خودبینی و خفقان و درشتی و جور میبینند. یک جدایی فرهادی باعث شد تا دوباره همه مردم ایران همدیگر را پیدا کنند و همه با هم به واسطه این افتخار ملی که بوی هیچ سیاست و ایدئولوژی و خودبینی ندارد احساس شادی و امید را دوباره، حتی برای لحظاتی، بیابند. فرهادی از یک جدایی برای ما گفت تا ما به هم برسیم. حتی اگر خودش را از دوست داشتنیهایش جدا کنند و سعی کنند او را تخریب کنند و کلاه از سرش بیندازند. ولی او خوب میداند که از این بی کلاهی عاری نیست. زیرا که او به ما افتخار میکند و ما نیز به افتخار او کلاه از سر برمیداریم.
دوستت داریم اصغر عزیز . . .