در ماهی که گذشت آخرین حلقه زنجیره موفقیتهای فیلم یک جدایی اثر اصغر فرهادی تکمیل شد و این فیلم در فستیوال اسکار توانست عنوان بهترین فیلم خارجی را از آن خود کند. اصغر فرهادی در هنگام دریافت جایزه خود این فیلم را سرآغازی برای درک متقابل مردم جهان در راستای تحکیم بیشتر حقوق بشر، صلح و دوری از نزاع بینالمللی دانست. اما به راستی چه نسبتی میان این فیلم و حقوق بشر وجود دارد؟
شاید در دو سطح بتوان این مسئله را بررسی کرد:
الف) شیوه بیان فیلم
ب) مفاهیم درونی فیلم
فیلم یک جدایی با بیانی سهل و ممتنع و جریانی روان در فیلم، در حقیقت به روایت بخشی از دغدغههای هرروزه مردم کشور خود میپردازد. به شکلی که در هنگام مشاهده این فیلم بیننده ایرانی به راحتی با شخصیتهای فیلم احساس همذاتپنداری کرده و آنها را به شکلی درونی درک میکند. این مهم وقتی از درجه بالای اهمیت برخوردار میشود که تعدد جایزههای خارجی و استقبال زیاد مردم سایر نقاط جهان از این فیلم و اذعان ایشان به درک شخصیتهای فیلم، نشان میدهد که به همان میزان، مردم سایر نقاط جهان نیز دارای شباهتهای درونی و دغدغههای روزمره با مردم ایران هستند. بسیاری از منتقدان و جامعهشناسان این فیلم را از اینرو فیلمی جهانشمول دانستهاند، که هرچند المانهای ظاهری در آن میتواند متفاوت باشد، ولی اصل اثر و دغدغه مطرح شده دارای مختصاتی جهانی و قابل فهم عمومی در گستره جهانی است. این مهم زمانی بیشتر به چشم میآید که فیلمنامه یک جدایی نیز نامزد بهترین فیلمنامه شده و تحسین بسیاری را برانگیخت.
بسیاری اوقات استقبال از یک اثر خارجی برای شناخت و مشاهده رفتارها و اعمال و دغدغههای مردم آن کشور صورت میگیرد. اما در فیلم یک جدایی خود اثر در حقیقت بیان آیینهوار بیننده جهانی بوه است. این مهم خود عامل مهم و کلیدی در ایجاد و تقویت فهم متقابل انسانها، فارغ از هر نژاد و مسلکی میتواند باشد.
متاسفانه به واسطه نزاع سیاسی میان کشورهای مناطق گوناگون جهان، مردم این کشورها شناخت درست و واقعی از یکدیگر ندارند. از این رو مشاهده بدون واسطه زندگی و دغدغههای درونی مردم کشوری توسط مخاطبین خارجی و درک آن خود عاملی در جهت تقویت صلح در گیتی میشود. زیرا که بسیاری از نزاعها، ناشی از عدم شناخت و درک متقابل است.
فیلم یک جدایی در حقیقت به جدایی میان عین و ذهن میپردازد و در خلال روایت یک حادثه و مشکل موجود درگیری میان این دو سطح وجودی را نمایان میکند. از سویی ذهن بر حقیقتهایی تکیه دارد که در واقعیت نمیتوان و یا نباید آنها را به کار بست و این خود اول تناقض میان خواست و موجودیت در عرصه فردی و اجتماعی انسان میباشد. مسئلهای که نهایتاً موجب ایجاد نزاع و عدم ثبات و صلح میشود.
جدایی عین و ذهن و تلاش در جهت تطبیق هریک بر دیگری از موضوعاتی فلسفی است که از دیرباز ذهن متفکران سیاسی، اجتماعی و حقوقی را به خود مشغول ساخته است. عدهای با معیار قرار دادن ذهن تلاش داشته اند با ایجاد تحول اجتماعی آن را عینیت بخشند و اتوپیای موعود را موجودیت بخشند. برخی نیز با اصالت بر عین معتقد بودند ذهن برساخته از این عینیت بوده و باید ذهن را منطبق بر عین پرورش داد. جامعه شناختی معرفت نیز بهگونهای به این مبحث ورود داشته و به تحولات اجتماعی برساخته از یک اندیشه و ذهنیت و همینطور ذهنیتها و اندیشههای شکل گرفته در بستری از واقعیتها و عینیتهای موجود اشاره میکند.
این مسئله در مقوله حقوق بشر بسیار مهم و حیاتی بوده است. حقوق طبیعی که معیار اولیه حقوق بشر میباشد در حقیقت از جنس مقولاتی ذهنی بوده است که انسانها را به خود جذب میکند. اما این مقوله ذهنی در عینیت مادام با حقوق جاری و نهادی موجود در جامعه تعارض داشته است. بهگونهای که خود منشا ناپایداری گشته است. در این میان عدهای معتقدند معیار حقوق جاری و ثبات آهنین است و عدهای معتقد به مرجع بودن حقوق بشر و آزادی انسانی. در این میانه برخی سعی در ایجاد بستری برای همزیستی متقابل این دو داشتهاند. اما تاکنون هیچگاه این مهم به صورت کامل و جامع محقق نشده است. تقابل این دو همواره اندیشه انسانی را به خود معطوف ساخته و انسان صلحجو در مهلکه اضطرار هر یک از این دو معلق و در سوز و گداز بوده است.
در فیلم یک جدایی دغدغه شهروندی ایرانی را نشان میداهد که خواهان صلح، حقیقت و رعایت حقوق بشر است، اما در مهلکه حقوق جاری مجبور به اعمالی میشود که هماره و از ابتدا در دادگاه ذهنی درونی، خود را محکوم میداند!
این فیلم در حقیقت نمایانگر این مسئله به جهانیان بود که دغدغههای درونی و انسانی شهروندی ایرانی از همان جنس دغدغه سایر مردم گیتی میباشد و اینان به همان میزان خواهان صلح و حقوق بشرند. اما این واقعیتهای عینی و حقوق جاری هستند که موجبات تعارض و تقابل کشورها را بوجود آورده است.
از این رو عنوان اینکه “مردم من به دنبال صلح و حقوق بشر هستند” از سوی اصغر فرهادی مسئلهای بود که از حقیقت فیلم وی برمیآمد و چه ابزاری بهتر و نابتر از هنر برای نمایش این واقعیت درونی در محفلی که فرهنگ و حقیقت در آن حرف نخست را میزند، نه سیاستهایی که شائبه توجیه و تبلیغ عینیت را در ذهن متصور میکند؟! شاید فرهادی متخصص و اندیشمندی اجتماعی و حقوق بشری و یا در حیطه صلح بینالملل نباشد، اما او هنرمندیست که واقعیت و حقیقت موجود جامعه خود را میبیند و آن را به قابل فهمترین شکل ممکن بیان میدارد. از این رو اثر وی و آنچه بیان میکند شاید غنیترین منابع در خصوص صلح پایدار و حقوق بشر و ایجاد فهم متقابل عمومی در گستره جهانی باشد.