دشمن‌انگاری، نبردی در ناکجاآباد

یکشنبه 8 آوریل 2012 | موضوع: متن

در نظر گرفتن احتمال به وجود آمدن خصومت میان افراد و یا کشورها، همیشه از شروط عقلی بوده است که پیشاپیش فرد و یا کشور را به فکر بالا بردن قوای دفاعی خود می‌برد. اما در پاره‌ای موارد این احساس نیاز به تقویت قوای جسمانی فرد و یا نیروهای مسلح یک کشور برآمده از یک تفکر دشمن انگارانه می‌باشد. در این نوع تفکر این آماده‌سازی از نظر روانی صرفا جنبه دفاعی نداشته و حالتی تهاجمی به خود می‌گیرد و خود به تهدیدی برای صلح پایدار تبدیل می‌گردد.

در این یادداشت از چندین منظر به بررسی جوانب گسترش تفکرات و القائات دشمن‌انگارانه توسط حکومت‌ها خواهیم پرداخت.

 

  1. دوگانه دوست و دشمن

در تفکر دشمن‌انگارانه، جامعه و جهان در دو قالب دوست و دشمن دیده می‌شود. نگاهی سیاه و سفید که دامنه فکری انسان را به مرور زمان محدود کرده و ناگزیر به دوگانه‌ای صلب و خشک تبدیل می‌کند. در این نوع تفکر انسان‌های اطراف نیز یا در جبهه دوست می‌گنجند و یا در جبهه دشمن. سخنان و رفتارهای مثبت دشمن به حساب شیطنت گذاشته می‌شود و تمامی اعمال منفی دوستان را به چشم رفتاری صحیح می‌بینند. از این رو پس از مدتی اصول رفتاری حکومت نیز تغییر کرده و اصولی جدید که مبتنی بر دفع اصول هرچند مثبت دشمنان – به زعم ایشان – و جذب اصول هرچند منفی دوستان می‌باشد، جای اصول اخلاقی و عقلانی حکومت را می‌گیرد.

 

  1. وحدت داخلی زیر سایه سنگین دشمن، صلح یا آتش بس؟

بسیاری از حکومت‌ها، سعی دارند با القای وجود دشمن، شرایط جنگی را به شکلی هرچند موهوم در جامعه ایجاد کنند و به واسطه این شرایط افکار عمومی را به سمت سکوتی وحدت‌بخش دعوت کنند. در این شرایط حاکمیت می‌پندارد، حقوق بشر می‌تواند به نفع وحدت و یک‌پارچگی جامعه در شرایط جنگی پایمال شود و اندیشه‌سازی باید کاملا توسط دستگاه‌های حکومتی شکل بگیرد و گردش آزاد اطلاعات نقض می‌گردد. موضوعی با نام حق اعتراض اساسا وجود بیرونی نداشته و توطئه نام می‌گیرد. اما این نوع وحدت و سکوت موجود در جامعه نمی‌تواند پایدار بماند. زیرا که تنها با وارد کردن یک پارامتر موهوم به نام دشمن فرضی، منتقدان به عملکرد ضعیف خود و سایر کسانی که در جهت دموکراتیزاسیون کردن حاکمیت و اندیشه‌پروری در این راستا هستند را به یکباره به سکوت فراخوانده‌اند. بدون آنکه یا به اشتباه خود پی برده باشند و یا اینکه معترضان را اقناع کنند. به گفته‌ای دیگر بدین شکل جامعه را به سمت آتش‌بسی عمومی کشانده‌اند. جایی که هر دو طرف ماجرا بر سر مواضع خود ایستاده‌اند، اما معترضان و منتقدان حق بیان اعتراضات خود را ندارند. زیرا که حاکمیت به خود حق می‌دهد که با توجه به شرایط جنگی آنان را خائن و یا فریب‌خورده دانسته و با آن‌ها برخورد کند. برای این برخورد قهرآمیز، افکار عمومی عامه را نیز تغییر داده است. از این رو در این شرایط هیچ مشکلی حل نشده، و حکومت تنها به دنبال کوبیدن مهر سکوت بر دهان معترضان و منتقدان خود است.

 

  1. انکار عاملیت شهروندان و تابع پنداشتن ایشان

در ماده ششم اعلامیه جهانی حقوق بشر بر این نکته تاکید شده است که هر انسانی سزاوار و محق است تا همه جا در برابر قانون به عنوان یک شخص به رسمیت شناخته شود. بدان معنا که هر فردی به واسطه هویت فردی و فکری خودش مورد ارزیابی و شناخت قرار گیرد. نه آنکه مردم را به عنوان رمه‌ای که چه به عنوان خائن و چه به عنوان فریب‌خورده به دنباله‌روی دشمن می‌روند و از این روست که به حکومت انتقاداتی وارد می‌کنند!

ژرژ زیمل در کتاب جامعه‌شناسی و شناخت‌شناسی خود می‌گوید: جامعه همیشه به معنای آن است که افراد به واسطه نفوذی که بر هم دارند و تصمیم‌هایی که با هم می‌گیرند، به هم پیوند می‌خورند. بنابراین جامعه، یک چیز کارکردی است، چیزی است که افراد در آن هم عامل‌ند و هم تابع.

به طور کلی، مردم در جامعه در واقع ترکیبی از عاملیت و تابعیت را دارا هستند. اما آنچه به عنوان حق هر یک شناخته می‌شود، آنست که نگاه حکومت به شهروندان نگاهی مبتنی بر احترام به فکر، عقیده فردی و حق اعتراض هر یک از آن‌ها باشد. نه آنکه توده‌وار تمامی آنان را فریب‌خورده دانسته که از خود هیچ عقیده‌ای ندارند و تنها به تحریک دشمنان همانند مردگانی متحرک به این سوی و آن‌سویی که مد نظرشان است کشانده می‌شوند. حال چه سر نخ خط‌دهی در دستان دشمن باشد و چه دوست! هر دو این تصورات به یک اندازه منفی و برخلاف حقوق ذاتی انسان‌ها ‌می‌باشد.

 

  1. توتالیتاریسم، پارانویای دشمن پنداری و احساس عدم امنیت

در حکومت‌های توتالیتر دامنه نفوذ سیاست به تمامی وجوه زندگی فردی و اجتماعی مردم می‌رسد. از سویی کوبیدن بر طبل دشمن‌انگارانه موجب تسری تمامیت‌خواهانه و سنگر مفروض دانستن تمامی ساحت‌های زندگی مردم می‌شود. از این رو به گونه‌ای تمامی مردم به مثابه سربازی هستند که در سنگر قرار دارند و کلیه اعمال و رفتار و افکار آن‌ها طبق عرف نظامی ارزیابی می‌شود! این مسئله در کنار تسری بیمارگونه پارانویای دشمن‌پنداری در جامعه موجب ایجاد و رشد احساس وحشت و عدم امنیت مردم نسبت به یکدیگر و همین‌طور نسبت به حاکمیت و مشت آهنین آن خواهد شد.

از آن رو که جبهه این نبرد کاملا موهوم و ناکجاآبادی بوده و براساس تصمیمات تمامیت‌خواهانه حاکمیت تا پستوی ذهنی انسان‌ها نیز نفوذ می‌کند، این احساس عدم امنیت فردی حتی به درون وجود فرد نیز رخنه کرده و فرد را در یک دوگانه شدید و نبرد درونی قرار می‌دهد. به شکلی که همواره با خود برسر جنگ است که مبادا فکر من و عملم منجر به بازیگری در جبهه دشمن شود! این دغدغه براساس اصول ذکر شده که تعمیم یافته جایگاه اصول و موازین اخلاقی و حتی مذهبی را گرفته و فرد را از درون دچار طوفانی می‌کند که سرانجام به سمت یاس و ناامیدی و عدم اعتماد به نفس و دوگانگی وجودی و شخصیتی پیش می‌برد.

متاسفانه این مسئله در نهایت به خودسانسوری، عقیم ماندن نظریه‌پردازی، عدم آزادی بیان، احساس عدم امنیت فردی و اجتماعی و در نهایت گسست اجتماعی می‌گردد. موضوعی که سرانجام انحطاط اجتماعی و ملی را به همراه دارد.

 

جان کلام،

به نظر می‌رسد که تفکرات دشمن‌انگارانه، امروزه در سراسر جهان و از سوی حکومت‌های مختلف در حال ترویج و گسترش است و این مسئله با توجه به جوانبی که به اختصار بررسی شد عواقب هولناکی دارد که صلح و تسری حقوق بشر و رشد انسانی را دچار خلسه‌ای مرگ‌آور می‌کند. از این رو توجه اندیشمندان و عموم مردم در راستای نفی این نوع برداشت‌ها و گفته‌ها از سوی حاکمان در قالب فرهنگ‌سازی و همین‌طور بازسازی افکار عمومی بسیار حائز اهمیت می‌باشد.


نظرات بسته است.