این بار هم نظام با دست خود یکی از آخرین بارقههای امید برای اصلاح و بهبود وضعیت نابسامان کشور را از بین برد.
عدم تایید صلاحیت آیتالله هاشمی تنها ردصلاحیت یک فرد و جریان فکری نبود بلکه به قصد زدن تیر خلاص بر اندک کورسوهای امید مردمی بود که طی این سالها کیفیت شرایط زندگی آنها به شدت تنزل یافته، تحریمها هر روز سفرههایشان را کوچکتر ساخته و معضل بیکاری و تورم در صدر دغدغهها و نگرانیهای هر روزه خانوادههای ایرانی قرار گرفته است.
در سال 88 در حالی که مردم شاهد نتایج چهار سال سوء مدیریت و عملکرد ضعیف احمدینژاد و تیم همراهش در حوزههای مختلف بودند، حضوری حماسی را در پای صندوقهای رای به نمایش گذاشتند. مردم ایران این بار میخواستند مانع از موفقیت برنامههای از پیش تعیین شده اقتدارگرایان برای سپردن ریاست قوه مجریه به فردی شوند که پرونده سیاه مدیریتیاش لکه ننگی در تاریخ نه تنها این انقلاب که تاریخ ایران است. علیرغم خواست مردم، در کودتایی انتخاباتی این نام محمود احمدینژاد بود که بار دیگر به عنوان رییس جمهور اعلام شد و موجی از اعتراضهای مردمی را به دنبال داشت. شاید آنچه موجب شد تا مردم علیه این تقلب بزرگ سکوت نکنند، علاوه بر فشار ناشی از عملکرد سوء مدیریتی و بداخلاقیهای صورت گرفته دولت در چهارسال گذشته آن، امید به آینده بهتر و اصلاح امور بود. چنانچه میرحسین موسوی نیز با تشکیل جبهه راه سبز امید در آغازین روزهای جنبش بر آن تاکید کرد و در بیانیههای خود همواره بر این کلیدواژه حیاتی هر جنبش اجتماعی و مدنی تاکید داشت. میرحسین گفت: ” از شعله امید در سینههای خود محافظت کنید. امید بذر هویت ماست؛ بذری که با نخستین باران شروع به روییدن میکند و جان هرکسی را که هنوز ایرانی باقیمانده است، به اهتزاز در میآورد، تا از نو خود را در سرنوشت این خاک شریک…”
طی چهار سال گذشته حکومت به بهانههای مختلف به سرکوب منتقدان و معترضان خود پرداخته، به گونهای که بسیاری از کسانی که خود از پایهگذاران این نظام بودند را نیز به سکوت و انزوا کشانده است. مهمترین هدفی که حاکمیت در این مدت نشانه گرفته بود امید جامعه در سطح عام و فعالین مدنی و سیاسی در سطح خاص بود. فعالین تحولخواهی که قصد گذاری مسالمتآمیز به مردمسالاری، آزادی، قانونگرایی داشتند. اهدافی که با وجود سمپاشی دستگاههای تبلیغاتی اقتدارگرایان در امتداد آرمانهایی بود که انقلاب سال 57 دودمان مستبد پهلوی را از دستدرازی به ساحت ملت و کشور کوتاه کرد.
در این شرایط یاسآلود و مبهم که هر ایرانی وضعیت نامطلوب فعلی را سرنوشت محتوم خود میپندارد حاکمیت میتواند با تقویت دستگاه پلیسی و سرکوب خود نظام را حتی از اساسیترین پایههای جمهوریت تهی سازد و در عرصه خالی و خلوت جامعه مدنی منیات فردی و جناحی خود را که در تقابل با اساس نظام و آرمانهای انقلاب بود، به پیش برد. مسلما در این شرایط ناهمگون و حرکت در لبه تند و تیز و ناامن شاید بیشترین خطر متوجه خود حاکمیت باشد، اما در عدم حضور نهاد ملت، کشور و دولت همآمیخته گشته و بیش از پیش خطرها را متوجه اساس کشور و سرنوشت ملت کرده است. به طور حتم این مهمترین عاملیست که هر ایرانی وطن دوستی را نگران و آشفته کرده و نمیتوان نسبت به این حربه اقتدارگرایان در تولید و گسترش فضای یاس و دلهره در جامعه بیتفاوت بود. تنها به این امید که عاقبت این رویه قبل از هر چیز حاکمیت را رو به نابودی میکشاند!
چهار سال پس از پیدایش و تبلور جنبش سبز در میان اقشار مختلف جامعه، این بار حضور آیتالله هاشمی موجب گشت امید در میان آحاد مردمی که معتقد به الزام حضور نهاد ملت در عرصه اداره کشور بودند، گذشته از مذهبی و یا غیرمذهبی و یا تقسیمات سیاسی همچون اصلاحطلب و اصولگرا، زنده شود و در حدفاصل اعلام حضور هاشمی تا اعلام ردصلاحیت وی، موجی از شادی و امید در جامعه نمود پیدا کند. مسئلهای که حاکمیت را سخت به هراس انداخت! حال آنکه هاشمی خود از جنس این نظام و انقلاب بود و در حقیقت رویکرد مردم نشان از حسن نیت آنان در امید به اصلاح رویه ناثواب حاکمیت داشت. اما پس از بهانهگیریهای مختلف و بیاخلاقیهای فراوان و مطرح کردن مسایلی چون عدم رایآوری هاشمی، ارباب ثروت و مکنت بودن او، آقازادگی فرزندانش، کاندیدای سوار بر بنز و هجمههای دیگر، زمانی که اثبات گشت نتوانستهاند او را از حمایت مردم و احتمال رایآوری ساقط کنند در اقدامی غیرقانونی به بهانه سن بالای او، قیموار از سوی ملت رای در صندوق انداخته و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام را رد صلاحیت کردند! امری که مورد تعجب بسیاری از اقشار جامعه و روحانیون باسابقه و مراجع و حتی بیت امام قرار گرفت.
حاکمیت هزینه سنگینی را برای خالی کردن عرصه جامعه و ناامید کردن مردم پرداخته و خواهد پرداخت. اما آنچه نگرانکننده است، آینده مردم و کشور است. کشوری که به گفته محمد خاتمی همچون کوه یخی در حال آب شدن است. در این میان شاید نگه داشتن شمع کمجان امید در دل بزرگترین مبارزهای باشد که میتوان با این رویه ضدملی و غیرمردمی و غیرشرعی اقتدارگرایان در پیش گرفت. امید فاصله میان ما را از بین میبرد و کدورتها را میشوید. کدورتهایی که اقتدارگرایان تمامیتخواه تنها برای ایجاد فاصله و بدبینی و توزیع بداخلاقی در جامعه ایجاد کردهاند.
نگهبانی از امید در دل و ایمان به آیندهای بهتر که حق هر ایرانی و سزای ایران است مهمترین مسئلهای است که نباید از آن غافل شد. نباید فراموش کنیم که “امید بذر هویت ماست”. هویتی که حاکمیت اینک اساس آن را نشانه گرفته است. باید که از آن محافظت کرد.