فصل هاشمی

چهارشنبه 15 می 2013 | موضوع: متن

هاشمی بالاخره آمد. هاشمی آمد تا آخرین فصل زندگی سیاسی خود را با آخرین فرصت نظام برای گذار مسالمت‌آمیز به توسعه و آزادی گره بزند. همانطور که پیش از این بارها گفته شد هاشمی امروز تفاوت‌های زیادی در فعل و برداشت‌های سیاسی با هاشمی گذشته دارد. اما این همه تغییر در چارچوب کلی فلسفه سیاسی و آرمان‌های وی صورت گرفته است. از این رو هاشمی به انسان دیگری تبدیل نشده است و از بروز فعلی هاشمی می‌توان با عنوان فصل دیگری از سیاست‌ورزی یک سیاستمدار قدر و فدیمی در ساحت کشور یاد کرد. این مهم از او سیاستمداری قابل اعتمادتر ساخته است.

هاشمی به عنوان یک انقلابی با کوله‌باری از تجربه و مبارزه از ابتدای شکل‌گیری نظام جمهوری اسلامی به عنوان شخصیتی تاثیرگذار که ردپایش در تمامی گذرگاه‌های تاریخی و سیاسی نمود بارزی دارد شناخته می‌شود. از او به عنوان تاثیرگذارترین فرد بر آرای آیت‌الله خمینی یاد می‌شود. چه جایی که در قالب حزب جمهوری اسلامی شاکله سیاسی نظام را به سمت و سوی بعدی آن و حضور کسترده روحانیون در مناصب اجرایی پس از دولت موقت و دولت حسن بنی صدر منتقل کرد و چه زمانی که حتی نظر فقهی آیت الله خمینی در منع پخش موسیقی از رسانه‌ها را تغییر داد. چه زمانی که مرجع دادخواهی نیروهای اپوزیسیون با حفظ اصول خود بود و چه زمانی که با وجود پیشنهاد او از سوی آیت الله خمینی برای مقام رهبری با تایید شخصی خود آیت الله خامنه‌ای را بر منصب رهبری نظام نشاند. تاثیرگذاری وی آنچنان شاخص و برجسته بوده که بسیاری او را مسبب و عامل هر فعل و جریانی در طول سی و اندی سال عمر نظام جمهوری اسلامی می‌دانند. گستره مخالفین سیاسی او نیز از او شخصیتی جالب توجه در تارک سیاسی ایران ساخته است. روزگاری نیروهای چپ او را عالی‌جناب سرخپوش خطاب می‌کردند و روزگاری دیگر نیروهایی از راست او را ارباب ثروت و مکنت! روزگاری وقتی صحبت از آقازاده می‌شد اولین تصویر که در اذهان تداعی می‌شد فرزندان او بود. راحت‌ترین کار هم همین بود. چون هاشمی تنها کسی بود که همه افعالش در مقابل چشمان مردم بود و به نوعی قابل دسترس‌ترین نشانه برای تخلیه احساسات ناشی از سرخوردگی از نظام. هنگامی که این هم راضی‌کننده نمی‌شد، داستان‌های مرموز ساختن از روابطی که از هر سرش را می‌گرفتی به نام هاشمی می‌رسید نقل محافل سیاسی عام و خاص می‌شد.

اما هاشمی کیست؟ هاشمی یک سیاستمدار است. یک سیاستمدار با همه خوبی‌ها و بدی‌هایش. یک سیاستمدار درون چارچوب سیاسی و روانشناختی عمومی ایران. فردی که فرزند زمان خود است. او یک اصولگرای واقعیست زیرا که همیشه بر اصولش پایدار بوده و همین‌طور یک اصلاح‌طلب، چنان‌که سیاست را در قالب الزامات زمانی و با دخیل دانستن تغییرات جامعه‌شناختی و خواست مردم می‌ورزد. او یک آرمان‌گراست، زیرا که ذهنی توسعه‌گرا و آمالی از جنس سربلندی کشور دارد. او یک انقلابی است زیرا که بسط و گسترش گفتمان جمهوری اسلامی منتهای آرزوی اوست و از طرفی او یک دیپلمات است، زیرا که راه سخن گفتن با جهان را می‌داند. او یک سیاستمدار مقتدر است، چرا که راه مدیریت و تسلط بر امور را خوب آموخته است و از سویی او یک دموکرات است، زیرا که در همه این مدت خود را در پیشگاه رای ملت قرار داده و کسب قدرت را از این مجرا طلب کرده است. این قضیه از مهمترین عوامل تطبیق فعل سیاسی او بر اساس خواسته‌های جامعه بوده است. چه در روزهای اول انقلاب که رای جمهور انقلابی و ذوب شده در رهبریت امام را با خود همراه ساخت و چه در زمانی که در مقابل رای نفی‌ی مردم –که او را مصداق نظام می‌پنداشتند- در برابر احمدی‌نژاد ناشناخته که با دمیدن در شیپور شایعات و برچسب‌زنی‌های متعدد سعی در جلب آرا داشت، شکست خورد.

هاشمی همه این‌ها هست و برای همین و به خاطر حفظ همه این‌ها به عنوان شخصیتی معتدل شناخته می‌شود. اعتدال به معنای حفظ همه اصول است. زمانی تندروی حاکم می‌شود که دیگر اصول را برای پیشبرد یک اصل زمین بگذارند و هاشمی نشان داده است که هیچگاه نخواسته به این عمل دست بزند. توانستن یا نتوانستنش حرف دیگری است. قطار هاشمی علاوه بر آنکه ترمز دارد، دنده عقب هم دارد. او در مسلک یه سیاستمدار کارکشته خوب می‌داند که چه زمانی و در چه مکانی عقب‌نشینی کند. او برخواستن به موقع از سر میز را نیک می‌شناسد. همانگونه که خوب می‌داند چه موقع بر سر میز حاضر شود. در کشوری که همه چیز براساس احساس ارزیابی می‌شود و کمیت‌ها به پای کیفیت‌هایی که تنها در شعار و برچسب‌زنی‌ها بروز می‌کند و هیچ معیار سنجشی ندارد حضور هاشمی به عنوان یک سیاستمدار واقعی نعمت است.

اما این بار هاشمی آمده است تا فصل جدیدی از او را شاهد باشیم. آمدن هاشمی به معنای بازگشت به گذشته نیست. هاشمی این بار نماد تغییر است. نماد تغییر رویه موجود و بازگرداندن این قطار به مسیر خود. هاشمی اسطوره نیست. هاشمی آمده است تا بگوید حتی در انتخاب‌های میان بد و بدتر او گزینه بدتر نیست. آمده است تا اثبات کند ناشناخته‌ها در عرصه گزینش‌های ملت خطرناک‌ترین آنانند. هاشمی به طلب رایی که در سال 84 کسب نکرده نمی‌آید. هاشمی آمده است تا بگوید آن هاشمی سال 84 نیست. هاشمی حتی هاشمی قبل از سال 88 هم نیست. بسیاری از مردم نیز به خوبی این مهم را درک کرده‌اند و شاید همه اقبالی که به وی صورت گرفته بهترین هدیه‌ به سیاستمدار کهنه‌کاری باشد که در سخت‌ترین شرایط کنار مردم ایستاد و حرف آنان را گفت. چنانکه در نماز جمعه سبز سال 88 تاکید کرد که من همان حرف شما را می‌زنم و معترضین سبز با شعار او را تایید کردند. سیاستمداری که نخواسته چهره خوب یا بد کتاب تاریخ ایران باشد. سیاستمداری که تنها تلاش کرده آن کاری را انجام دهد که فکر می‌کند درست است و امروز این فصل هاشمی با فصل سبز ملت ایران منطبق شده و این برگ برنده هاشمی‌ است. برگی برنده‌ای که می‌تواند بازی برد بردی برای نظام هم داشته باشد. زیرا که شاید این فصل آخرین فرصت نظام برای جبران اشتباهاتش باشد.


نظرات بسته است.